یکم دلم برای خودم سوخت امروز
سر یه موضوع مزخرف کاری به خاطر یکم اختلاف نظر با وجود اینکه اشتباهی نکردم مجبور به معذرتخواهی شدم، منظورم از اجبار شخص خاصی نيست، شرایط مجبورم کرد و با اینکه هیچوقت از معذرت خواستن ناراحت نمیشم و احساس بدی پیدا نمیکنم اینبار شدیدا خرد شدن غرورمو حس کردم و اشکم دراومد
و میدونی به این اتفاقات میگن آبدیده شدن، میگن پوست کلفت کردن ولی اصلا نمیخوام با این روش اشتباه پوست کلفت بشم و یه روزی خودم پدر بقیه رو دربیارم.
فوق لیسانسه ها فقط من و دوستام
یکیمون داره دکترا میخونه و از شرایط بد استادش و دانشگاه می ناله
یکیمون چندماه دیگه عروسیشه و از هزینه ها به ستوه اومده و هنوز دفاع نکرده
یکی هم خودم که از محیط کاری و روز مرگی داغونم
یکی هم هست که بیکار مونده میخواد آزمون استخدامی بده
یکی که هم شاغل هم متاهل هم مشکل مالی داره هم مشکل با خانواده شوهر
یکیمون سربازه و عاشق و جویای کار
خلاصه که زندگی خودمون هم سریالیه فقط حیف انقدر از هم دوریم و نمیتونیم دردی از هم کم کنیم
174 روز...برچسب : نویسنده : mimrefe بازدید : 95